آیا ادبیات امروز ایران منفعل است؟(2)
در نوبت پیشین گفتیم که روزی روزگاری ادبیات و ادیبان در ایران در خط مقدم فعالیتهای روشنفکری قرار داشته، حتی هزینه های زیادی از حبس و جرح و قتل و هجرت را متحمل شده اند. مهم تر از همه آن که نقش رهبری را نیز در این گونه جریانات بازی کرده اند؛ جریاناتی که لزوما هم سیاسی نبود و اگر بود در لفافۀ انواع ادبی پیچیده شده بود. اما به نحو مشهود و آشکاری در دهه های اخیر دیگر نه ادبیات جریان های اجتماعی را راهبری می کند و نه ادیبان چنین نقشی برای خود قائلند و اگر هم قائلند ظاهرا دیگر حنایشان برای عامه رنگی ندارد. اما چرا چنین شده است؟
اول: به نظر می رسد که تمامی تلاش ها امید ها و آرمان های نویسندگان و شاعرانی که بقول معروف کله شان بوی قورمه سبزی می داده است، اعم از مارکسیستها، سوسیالیست های اسلامی، لیبرالیست ها و اسلامگرایان( که البته تعداد این آخری کمتر بود)، در انقلاب اسلامی ایران به نقطه تلاقی رسید و از تب و تاب افتاد و به قول جامعه شناسان سیاسی، از مرحله نهضت به مرحله نهاد رسید و همه چیز تمام شد. گویی به هر چه می خواستند رسیدند و اگر نرسیدند از صرافتش افتادند. به دیگر سخن و با بیانی تمثیلی گویی دوران کودکی و نو جوانی و جوانی روشنفکران به سرکردگی ادبا، مقارن پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 به سر رسید و دوران میانسالی و کهولتش، پیش از موعد فرارسید. طبیعی است که دوره میانسالی، زمانه پختگی و دوری از شور و هیجان است. بر این بیفزایید سر خوردگی هایی که برای برخی از حوزه های روشنفکری، پس از انقلاب پیش آمد.
دوم: خلاء شخصیت های کاریزماتیک در بین شاعران و نویسندگان ایرانی نیز مزید بر علت شده نقش ادبیات و ادیبان را در رهبری های اجتماعی کمرنگ نمود. شاید فقدان چهره ای وجیه المله ای چون آل احمد و هدایت که مقبولیت عام داشتند ضربه ای اساسی به جنبۀ جریان سازی ادبیات وارد آورد. به هر حال، گذشتۀ فرهنگ و تمدن ایرانی نشان می دهد که نقش چنین شخصیت هایی که حکم ستاره را داشته اند در تحولات اجتماعی بسیار تعیین کننده بوده است. گاه یک تن به تنهایی و با تکیه بر کاریزمای خود، بار یک ملت را بدوش کشیده و آن را از گذرگاهها و گریوه های صعب و سخت و دشوار، عبور داده است. گرچه این حقیقت تلخی است اما واقعیتی است که ازآن گریزی و گزیری نیست و ما همواره منتظر نجات دهنده هایی بوده ایم که گویی به قول فروغ در این دوره در گور خفته است. مردان استثنایی همیشه در تاریخ ما ورق را برگردانده اند و با استفاده از نفوذ و اعتبار خویش توجه همگان را به خود جلب کرده و رهبری جریانی را بر عهده گرفته اند. در سه دهه اخیر ادبیات ما فاقد چنین شخصیت های کاریزماتیک و دارای فرّه ایزدی بوده است.
ادامه دارد