حاجیان آمدند با تعظیم
غیبت حقیر فرصت حضوری بود در سرزمین وحی اما ترسم از این است که در بازگشت، مشمول این شعر زیبای حضرت ناصر خسرو شویم:
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
جسته از محنت و بلای حجاز
رسته از رحمت خدای رحیم
آمده سوی مکه از عرفات
زده لبیک عمره از تنعیم
یافته حج و کرده عمره تمام
بازگشته به سوی خانه سلیم
من شدم ساعتی به استقبال
پای کردم برون ز حد گلیم
مر مرا در میان قافله بود
دوستی مخلص و عزیز و کریم
گفتم او را «بگو که چون رستی
زین سفرها به رنج و به بیم
تا ز تو باز ماندهام جاوید
فکرتم را ندامت است ندیم
شاد گشتم که چون کردی حج
چون تو کس نیست اندر این اقلیم
بازگو تا چگونه داشتهای
حرمت آن بزرگوار رحیم
چون همی خواستی گرفت احرام
چه نیت کردی اندر آن تحریم؟
جمله بر خود حرام کرده بدی
هرچه مادون کردگار قدیم؟»
گفت: «نی» گفتمش: «زدی لبیک
از سر علم و از سر تعظیم
میشنیدی ندای و حق و در جواب
باز دادی چنانکه داد کلیم؟»
گفت: «نی» گفتمش: «چون در عرفات
ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش
به تو از معرفت رسید نسیم؟»
گفت: «نی» گفتمش: «چو میکشتی
گوسفند از پی یسیر و یتیم
قرب خود دیدی اول و کردی
قتل و قربان نفس شوم لئیم؟»
گفت: «نی» گفتمش: «چو میرفتی
در حرم همچو اهل کهف و رقیم
ایمن از شر نفس خود بودی
وز غم فرقت و عذاب جحیم؟»
گفت: «نی» گفتمش: «چو سنگ جمار
همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی برون یکسر
همه عادات و فعلهای ذمیم؟»
گفت: «نی» گفتمش: «چو گشتی تو
مطلع بر مقام ابراهیم
کردی از صدق و اعتقاد و یقین
خویشی خویش را به حق تسلیم؟»
گفت: «نی» گفتمش: «به وقت طواف
که دویدی به هروله چو ظلیم
از طواف همه ملئکتان
یاد کردی به گرد عرش عظیم؟»
گفت: «نی» گفتمش: «چو کردی سعی
از صفا سوی مروه بر قسیم
دیدی اندر صفای خود کونین
شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟»
گفت: «نی» گفتمش: «چو گشتی باز
مانده از هجر کعبه بر دل ریم
کردی آنجا به گور مر خود را
همچنانی کنون که گشته رمیم؟»
گفت: «از این باب هرچه گفتی تو
من ندانستهام صحیح و سقیم»
گفتم: «ای دوست پس نکردی حج
نشدی در مقام محو مقیم
رفتهای مکه دیده، آمده باز
محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حج کنی، پس ازین
این چنین کن که کردمت تعلیم»
