در آغاز کلمه بود

و در آغاز کلمه بود...

مجموعه ادبیات چیزی نیست جز مجموعه ای از کلمات که به هدف القای پیامی خاص در کنار یکدیگر نشسته اند؛

 کلماتی که در کنار هم می نشینند تا داستان عشق و تنفر بگویند؛

کلماتی که در  کنار هم می نشینند تا اندیشه های بزرگ را به آدم های کوچک بیاموزند؛

 کلمات مفاهیم بی شکل را در قالب اشکال می ریزند و شکل می بخشند؛

کلمات تصویر می سازند، تصاویر در هم می آویزند،و سبک می آفرینند، و هر سبکی بسته به جان کلمات، محمل روح می شود.

 کلام معجزه است؛ خلق تصاویر از طریق کلام معجزه است؛ معجزه ای که گاه به آن نام های آسمانی می دهند، چرا که خالق چنان تصاویری هستند که جز به کمک ظهور کلام برای همیشه در ناخودآگاه بشری عقیم می ماندند.

کلام خالق است، آنچه می آفریند، روح جهان هستی را در خود محصور و منتقل می کند. و بدینسان کلام، میراث دار آدمی در طول قرون است، از ابتدای هستی تا کنون؛ انسان بدون کلام، موجودی گم شده است.

 آنچه بر جهان موجودات و مخلوقات حاکم است، نامعلوم و نامکشوف بود، تا آن زمان که خداوند کلمه را ظاهر ساخت: انا کنزا مخفیا...

کلمات رنگ دارند، چون جهان مخلوقات که هزاران رنگ دارند؛

کلمات آهنگ دارند، گاه انسان را تا اوج می برند و گاه تا حضیض می کشانند؛

کلمات شکل دارند، چون هیات آدمی که بعضی درشتند و بعضی خرد؛

کلمات، حرارت دارند گاه سردند، گاه سوزان؛

کلمات وزن دارند، گاه سبکند گاه سنگین؛

کلمات حرمت دارند.

کلمات قدرت دارند،  قدرتی دهشتناک ، گاه می سازند گاه ویران می کنند؛

کلمات رشد دارند، در طی قرون و اعصار، هویتی زایا و زاینده ، داشته اند؛

کلمات محمل معنی اند، چون ذهن ادمیزاد که جولانگاه نا محدود اندیشه و خیال است؛

و ذهن آدمی، ذهن آدمی که تا پیش از پیدایش کلام، خود از جهان خود بی خبر بود.

کلمات نقبی هستند به ناخودآگاه .

اعظم درونیات بشر را تنها با کلمات می توان شناخت و سپس با سایر هنرها.

هزاره های بیشمار گذشته است از اولین کلامی که اولین انسان بر زبان راند،

و در آغاز کلمه بود...و انسان با کلمه و جاری ساختن آن بر زبان، خود را کشف و آغاز نمود.

اینک جهان ، کلمه است. کلمات در هوا موج می زنند و آنکس که کلمه را هنرمندانه بر زبان میراند، شکارچی است، صیاد روح مفاهیم جاری در فضایی ناپیداست.

ذهن ، فضایی نا پیداست، کلمات شناورند، از ذهنی به ذهنی می گریزند و در هر ذهنی ، معنای خاص خود را در میابند.

جهان کلمات جهانی گسترده است، به گستردگی اذهان افراد، چه بسا اگر کلمه نبود، جهان در سکوتی ژرف به عمق سکونی بی پایان فرو می رفت و انسان برای ابد در واحه ی پریشانی ی بی خبری از خویش فرو می غلتید.

کلمات مسافرند، در سراسر جهان می گردند و در هر جغرافیایی ، تاریخی تازه می گیرند.

کلمات کلیدند، کلید درهای بسته ارتباط میان آدمیان، میان طبیعت و میان اشیا.

با کلید سحرآمیز کلمه است که درهای نور به ظلمت گشوده می شوند.

شبکه پیچیده ارتباطات، گفتگوها و جستجوها تنها با تاروپود کلام است که در هم بافته می شود.

اندیشه شکل می گیرد، نمود می یابد و رشد انسان و روح و جان آدمی را سبب می شوند.

و گفتگو با وجود کلام است که می تواند بسط یابد و به بیراهه کشاندن و تک معنایی ساختنش، نفس را در سینه ها و اندیشه را در ذهن منکوب می کند.

تقدس کلام، در واداشتن انسان به تفکر است که ساعتی تفکر به از سالی عبادت است

و معجزه کلام ، خلق مفاهیم مشترک ، در میان آدمیان متفاوت است.

 

باشد که در جایگاه مشرفان به ارزش ، تقدس و روح کلام در والاترین قالب آن یعنی ادبیات،نو آورندگان اندیشه و  پیامبران صلح و آزادگی در جهان باشیم .

کلام را در بند مفاهیم حقیر به زنجیر نکشیم و به چرخش زیبای کلمات در آسمان معانی با دیده ای خردمندانه، منقدانه و آزاد از تعصب بنگریم که در بند کردن کلام ، در بند کردن آدمی است و آدمی ، آدمی نیست اگر جاری شدن کلام را بر زبانش ممنوع سازیم.