برهان
زندگی ام اتفاق مهمی در بیکران هستی نبوده و نداشته.تنها به شوق دانستن می زیم.
شعر
وقتی تو می روی
شمارش معکوس
آغاز می شود
و
یکی مانده به صفر
می آیی
+
نوشته شده در چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۳۸۵ ساعت 22:16 توسط ع.برهان |
این وبلاگ صرفا جهت درج دیدگاه های نویسنده و تبادل آرا با اهل نظر طراحی شده است
خانه
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشتههای پیشین
آبان ۱۳۹۴
فروردین ۱۳۹۴
اردیبهشت ۱۳۹۳
فروردین ۱۳۹۳
آذر ۱۳۹۲
مهر ۱۳۹۲
شهریور ۱۳۹۲
تیر ۱۳۹۲
اسفند ۱۳۹۱
بهمن ۱۳۹۱
دی ۱۳۹۱
آبان ۱۳۹۱
شهریور ۱۳۹۱
تیر ۱۳۹۱
اردیبهشت ۱۳۹۱
فروردین ۱۳۹۱
اسفند ۱۳۹۰
بهمن ۱۳۹۰
دی ۱۳۹۰
آذر ۱۳۹۰
آبان ۱۳۹۰
مهر ۱۳۹۰
تیر ۱۳۹۰
خرداد ۱۳۹۰
اردیبهشت ۱۳۹۰
فروردین ۱۳۹۰
اسفند ۱۳۸۹
بهمن ۱۳۸۹
دی ۱۳۸۹
آذر ۱۳۸۹
آبان ۱۳۸۹
مهر ۱۳۸۹
شهریور ۱۳۸۹
مرداد ۱۳۸۹
تیر ۱۳۸۹
خرداد ۱۳۸۹
آرشيو
پیوندها
آونگ خاطرهای ما
محمد مجتهد شبستري
اصغر دادبه
غلامحسین ابراهیمی دینانی
مصطفی ملکیان
سید علی صالحی
رضا براهنی
محمد جعفر یاحقی
کاووس حسنلی
محمود فتوحی
مریمان مریم حسینی
مهیار علوی مقدم
همای مستان
اميد
قطره محال انديش
شبلی در آتش
ماللصین
دیوار نوشته هایم
لاهوت
آرایش جان
مهدی سالک
غزل بامداد
قلم
'گل رنج های بودن
سیاوش
اندیشه
وجود داشتن
مهدی خطیبی
طلیعه اکبری
طلیعه اکبری
کافه رمنس
الماس ترک خورده
گانوسا
خرت و پرت
این سخن پایان ندارد
ادبیات کودک
گاهنامه
پیر کنعان
سمفونی تردید
خط سوم
پندار، پرنده دربند
از بودن
گروه موسیقی آی هان
هذیان نی
صفیر سیمرغ
در حوالی این کوچه ها
قالت لی السمراء
شاعر خیابان آزادی
BLOGFA.COM