شعر استکان
این شعر را یکی از دوستان فرستاده است من که خوشم آمد خواستم شما را هم شریک این خوشی بکنم
هر چه د وستت دارم...
گاهی در استکانی جا می ماند/چشم هایی که دوست داشته ام/در استکانی تلخ/در استکانی گیج
/و تازه/دنیا را چه دیده ای/چهارشنبه ها را چه/من، با استکانی تلخ/
با سیگارهای خودم همیشه/همسفرم.
بگذار در این اتاق/پشت این میز/در استکانی جا بماند/هر چه هست/هر چه بود و نبود...
هر چه سیگار می کشم/گاهی در استکانی جا می مانی /هر چه دوستت دارم/گاهی در گلو
همیشه در سینه ام جا می مانی/و تازه ، دنیا را چه دیده ای/گلویم را چه/سینه ام را ندیدی!
نگاهت را در استکانی می نوشم
و در استکانی خاموش می کنم چشمان تلخت را .
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۸۵ ساعت 16:0 توسط ع.برهان
|