پیش از این ها در روزگاران گذشته و عصر طلایی فکروفرهنگ ایرانی نه پول دار شدن وارتقا مرتبه ودرجه ی اجتماعی به این سادگی ها بود نه نویسنده ومترجم ودانشمند شدن. مثلا وقتی کفشگرزاده ای قصد آموختن الفبا می کرد کا رش به بزرگمهر حکیم حواله می شد و او نیز از انوشیروان رخصت می طلبید و آخرش هم میسر نمی شد ویا اگر کسی هوس شاعری و نویسندگی می کرد باید واجد شرایطی که در چهارمقاله ی نظامی عروضی سمرقندی مسطوراست می شد تازه معلوم نبود که اهل فرهنگ وادب چنین شخصی را در کسوت دبیری و شاعری بپذیرند. اما در عصر انحطاط فرهنگی هم میلیاردرهای یک شبه می توان یافت و هم فرهیختگان ساختگی و شاعران تقلبی ونویسندگان پوشالی و قس علی هذا.

   یکی ازآن مقولاتی که در یکی دو دههء گذشته در کشور ما مثل بسیاری مفاهیم دیگر لوث شده و معنای خودرا از دست داده، فن شریف ترجمه است. البته آ سیب شناسی ترجمه در ایران می تواند موضوع یک یا چند رساله ی دکتری باشد وازعهدهء من حقیر هم خارج است اما یک نظر به کلاس کار کسانی مثل مرحوم فروغی، فولادوند، محمدقاضی، نجف دریابندری، رضا سیدحسینی، خرمشاهی، محمدحسن لطفی و... ومقایسه ی آن ها با ترجمه هایی که در دو دههء گذشته از آثار ادبی و فلسفی به عمل آمده خود مبین این نکته است که این مهارت و هنر اگر نگوییم سیر نزولی پیدا کرده حداقل توسط نا آشنایان به فن ترجمه، ملوث و گاه بدنام شده است و دیگر نمی توان با خیال راحت کتاب ترجمه شده ای را خرید وخواند. بگذریم ازاین که افرادی چون مراد فرهادپور و خشایار دیهیمی هم هستند تا زمین از حجت خالی نماند:

   در این چمن گل بی خار کس نچید آری                 چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است

ویا:

     عسل در باغ هست و غوره  هم  هست                 زلیخا هست و کبری  کوره  هم  هست!

 

پرواضح است که برای کسب موفقیت در حوزه ی ترجمه حداقل باید واجد سه ویژگی بود.

اول: آشنایی با زبان مبدا.

دوم: تسلط برزبان مقصد.

وسوم: ذوق و هنر ترجمه.

که به نظر حقیر مورد دوم وسوم مهمتر است و غالبا مترجمان این دوره و زمانه از هر دو یا یکی بی بهره اند.

   حال برویم سر اصل مطلب وآن این که اخیرا چشممان به جمال کتابی با عنوان " ادبیات تطیقی" روشن شد که به قلم " ایو شورل" و ترجمه ی طهمورث ساجدی توسط انتشارات امیر کبیر به چاپ رسیده است. بنده که به این گونه مباحث علاقه مند بوده وآشنایی مختصری نیز با مترجمش داشتم دوهزاروپانصد تومان رایج جمهوری اسلامی ایران خرج این علاقه و آشنایی ام کردم وکتاب را خواندم. مایلم در این مقام ملاحظاتم را در باب این اثر با دوستان جوانترم در میان گذارم:

درباب این که ملاک انتخاب این اثر برای ترجمه، در میان کتاب های نسبتا پرشماری که در اروپا و امریکا در حوزه ی ادبیات تطبیقی منتشر شده و می شود چیست، سخن بسیار می توان گفت به ویژه این که این کتاب اساسا پژوهش بروز و جدیدی نیست چرا که یازده سال از چاپ چهارم و هفده سال از چاپ اول آن می گذرد وخواننده ی آشنا به این مسائل می داند که در جهان علم امروز یازده سال و هفده سال چه معنایی می تواند داشته باشد. دوم اینکه مترجم محترم تقریبا توضیح لازمی در باب جایگاه نویسنده و این کتاب در عرصه ی ادبیات تطبیقی ، برای خواننده ی فارسی زبان نداده است و به چند جمله ای که در مقدمهء خود کتاب بوده و لابد مخاطبش فرانسوی زبان بوده بسنده نموده است.

    دیگر این که با توجه به جوان بودن این دانش در فرهنگ ما لازم می نمود که مترجم محترم دیباچه ای ممتع دربارهء این علم می نگاشتند تا زمینه را برای فهم مطالب کتاب آماده کنند بویژه این که روی سخن نویسنده بالطبع با خوانندگان اروپایی و علی الخصوص فرانسوی است و مثال هایی که می آورد همه از متون ادب آن دیار است.طرفه این که نویسنده در همه جای اثر خود کلمهء«ادبیات» را در معنای فرانسوی آن که شامل طیف وسیعی از آثار هنری است بکار برده که قطعا خواننده فارسی زبان را سر درگم خواهد کرد.

   بیاد بیاوریم مرحوم محمد علی فروغی را که وقتی شروع به کار ترجمه کتاب تاریخ ساز دکارت(گفتار در روش درست راه بردن عقل)کرد،با درایت و تیز هوشی خاص خود متوجه شد که خواندن این اثر برای ایرانیان بدون آگاهی از تاریخ فلسفهء غرب فایده ای نحواهد داشت بنابراین کتاب «سیر حکمت در اروپا» را به رشتهء تحریر درآورد.

   نکتهء مهم تر ،کیفیت ترجمهء این اثر است؛البته کوشش من برای یافتن متن اصلی این کتاب بی نتیجه ماند بنابراین از نظر فنی و مقابله ای نمی توانم ترجمه را نقد کنم اما متن فارسی کتاب «ادبیات تطبیقی» مشکلاتی دارد که به زبان اصلی آن که فرانسه باشد مربوط نیست.به دیگر سخن،حقیر در زبان دانی دکتر ساجدی که در این کتاب دارای دکترای دولتی در ادبیات تطبیقی از دانشگاه پل والری مونپلیه فرانسه معرفی شده اند تشکیک نمی کنم؛ ذوق ترجمه ااش را هم موکول به مطالعهء متن اصلی می کنم اما در باب فارسی دانی ایشان تردید های اساسی دارم.

   ضعف تالیف تقریبا اکثر جملات این کتاب باعث شده است که مطالب احیانا مفید آن برای خوانندهء فارسی زبان بلا استفاده بماند و تلاش مترجم محترم را بی ثمر گرداند.مثلا یک دانشجوی فارسی گو و فارسی خوان از جملاتی ازین دست چه می فهمد؟

 

  " ادبیات تطبیقی هم اقدام عمل است در جهت دیگری و هم مطالعهء اقدام عمل است نسبت به دیگری و تطبیقگر بی وقفه مقید به تجدید عمل بررسی دقیق امری است که به او امکان می دهد که دیگری را بهتر درک کند...(ص25)"

   "همین طور چاپی که دو ترجمه از یک زبان را ارایه می کند وجود دارد.در واقع،در اواخر قرن نوزدهم،کتابفروشی آشت یک دورهء« مولفان یونانی» توضیح داده شده طبق یک روش نوین با ترجمه فرانسوی یکی فصیح و به شکل سطر به سطر در دو ستون کنارهم،همراه با ارایهء کلمه به کلمه فرانسه در مقابل کلمات یونانی مرتبط با آن-و دیگری درست و صحیح، به همراه متن یونانی و استدلال ها و یاد داشت ها(یک دورهء لاتین هم بود) را به جریان انداخت.(ص33)"

چنین به نظر می رسد که امروزه اسطوره موجب شیفتگی می شود،مضاف بر اینکه به نظر می رسد که به ارایهء توضیحی عقلایی از طرز رفتارهای انسانی بپردازد.ضدیت اساسی که افلاطون از طریق پروتاگوراس برقرار کرد،در گفتگویی که عنوان اسم او را دارد بین لوگوس خطابه عقلایی و موتوس،داستانی که از شنیدنش لذت می برند،هنوز استمرار دارد و بی شک می تواند در اغلب تمدن های بزرگ کرهء زمین یافت شود.(ص105)

 

 

                                                             #################

 

من منکر مغلق نویسی فرانسوی ها نیستم اما به ظن قریب به یقین می توانم بگویم که اینگونه تعقید های لفظی و معنوی و ضعف تالیف هایی که در جای جای این کتاب به چشم می خورد نباید متاثر از پیچیدگی متن اصلی باشد بلکه حاصل فارسی  ندانی مترجم محترم است.گیریم که اصل کتاب، گنگ و پیچیده است، مترجم محترم که خود متخصص در حوزهء ادبیات تطبیقی هستند و قاعدتا فهم عمیقی می بایست از مسایل داشته باشند،می توانستند با شگرد های عالمانه و مترجمانه در تسهیل بیان و تقریر مطلب اثر گذار باشند.اما دریغا که چنین نشده است و کاغذ ها سیاه شده و وقت ها تلف ولی هیچکدام به کار نمی آید.

 

   من باب نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد:

در صفحهء 105 کتاب آمده است:

 بررسی کردن اسطوره ها،در واقع پرس و جو کردن در باب بازنمایی است که انسان از خود و از روابط خود در دنیایی که در آن زندگی می کنند دارند؛

این جمله گنگ می توانست این گونه به سلاست فارسی نزدیک و قابل فهم گردد که:

 

بررسی اسطوره ها در واقع بحث دربارهء شناختی است که انسان ها از خویشتن دارند و روابط خود با جهانی که در آن زندگی می کنند.

 

در صفحهء 123 نیز می خوانیم:

یک ادبیات، تا وقتی که بطور مکتوب تنظیم نشده است، معمولا دست کمک به طرف ساختار هایی که امکان یادسپاری را دارند دراز می کند.

 گذشته از اغلاط دستوری این جمله و عبارت عجیب و نایب (یک ادبیات)،آیا  جملهء زیر رساتر و نزدیکتر به مقصود گوینده نیست؟

اثر ادبی مادام که صورت نوشتاری نیافته، معمولا در یاد و خاطره ها حفظ می شود.{بطور شفاهی در اذهان حفظ می شود}

 

و ده ها نمونهء دیگر.

                               ******************

   گذشته از همهء این مسایل،این پرسش هنوز به قوت خود باقی است که چرا آنان که مدرک « ادبیات تطبیقی»! دارند، بجای ابتلا به سندرم خود مترجم بینی، دست بکار پژوهش های کاربردی در این عرصه نمی شوند و با توسل به روش هایی که لابد در فرنگ و ینگه دنیا آموخته اند به کار های تطبیقی در حوزهء ادبیات فارسی و فرنگی و عربی نمی زنند و یا به بومی سازی این شاخه از نقد ادبی و مطالعات فرهنگی نمی پردازند؟

    باز هم برگشته ایم به سر جای اولمان؛پاسخ روشن است،چون نه زبان فارسی می دانند و نه با ادبیات فارسی مانوسند.

 

این هم  مصاحبه مترجم محترم به نقل ازسایت انتشارات امیر کبیر :

 

 

دفتر دانشنامه ها ، فرهنگنامه ها و مجموعه های نفیس مرجع، به مدیریت آقای دکتر پیمان متین ، اخیراً کتابی را از مجموعه «فرهنگ بشری» در دستور کار تدوین قرار داده است با نام ادبیات تطبیقی ، نوشته نویسنده شهیر فرانسوی ، ایوشورل ، استاد ادبیات تطبیقی و همگانی در دانشگاه پاریس 4 (سوربن) ، و با ترجمه طهمورث ساجدی ، دکترای ادبیات تطبیقی از دانشگاه پل والری مون پلیه و استاد زبانهای خارجی ـ گروه زبان فرانسه ـ دانشگاه تهران. به این بهانه ، دفتر فوق‌الذکر مصاحبه‌ای کوتاه با مترجم اثر ، که خود یکی از اساتید مطرح در رشته های ادبیات تطبیقی است ، انجام داده است. به منظور آشنایی بیشتر خوانندگان ، بیش از پرداختن به اصل مصاحبه ، اطلاعاتی موجز از علم «ادبيات تطبیقی» و تاریخچه آن در جهان ارائه می‌دهیم و سپس وضعیت کنونی این دانش در زمان معاصر و به خصوص در ایران را از زبان دکتر ساجدی در قالب یک مصاحبه ، خواهیم خواند.

تعریف: ادبیات تطبیقی ، یعنی نقد علمی ادبیات دو یا چند ـ زبان یا فرهنگ یا ملیت ـ با یکدیگر در روشی قیاسی و تطبیقی . این بررسی و مقایسه حتی در یک زبان مشترک ، بر روی ادبیات اقوام و فرهنگهای مختلف آن نیز می تواند صورت بگیرد . حتی ممکن است موضوع مطالعه ، بررسی ادبیات با سایر جنبه های فرهنگی مثلاً هنر باشد . به عنوان مثال: بررسی رابطه فیلم و ادبیات. پژوهشگری که در این شاخه به فعالیت می‌پردازد ، تطبیقگر نام دارد که می‌بایست به چند زبان و نیز سنت روایی و مکتوب ـ دست کم متون ادبی ـ آن زبانها تسلط داشته باشد. البته گرایشهای تازه تر ، بر اجزای زبان شناختی تکیه بیشتری دارند.
جایگاه : طبیعت میان رشته ای این شاخه از دانش ، گستره آن را بسیار وسیع کرده است . به طوری که یک تطبیقگر در مطالعات خود مجبور است ، علوم دیگری نظیر «مطالعات ترجمه » ، «نظریه های انتقادی»‌، «مطالعات فرهنگی » و «تاریخ» را در نظر بگیرد و به نوعی بر آنها احاطه داشته باشد . به همین جهت است که برنامه های آموزشی ر شته ادبیات تطبیقی در دانشگاهها ، با بهره گیری از محققان و استادان رشته های مذکور ، تنظیم می‌شود. زبان دانی، زبان شناسی ، خوش ذوقی و اطلاع از حوزه های گوناگون فرهنگی، از جمله صفات و ویژگیهای تطبیقگر است.
تاریخچه: ظاهرا اصطلاح ادبیات تطبیقی را اولین بار ویلمن فرانسوی در 1827 به کار برده است. اما اولیت تلاش روشمند در این حوزه توسط هـ . م پسنیت نیوزلندی در دهه 1860 در کتابش به نام ادبیات تطبیقی صورت گرفت . البته او چنین ایده‌ای را از ایده «ادبیات جهانی » ولفگانگ فون گوته به امانت گرفته بود. تا آن زمان رمانهای انوره دوبالزاک سرشار از قیاسهای تعبیری بين ملل و نحل مختلف بود. در اواخر قرن 19 تطبیقگران سعی کردند چهارچوبی بر مبنای «ویژگیهای ملی » و «روح مردمان هر سرزمین» در قالب ادبی هر ملت شکل دهند . اما بر پایه معیارهای علمی امروزین ، تمام این تلاشها یا از اصول میهن پرستی افراطی (شوونیسم ) و یا ايده‌های اروپامحور و حتی نژادپرستانه تبعیت می‌کردند ؛ چرا که هدف محققان آن دوره ، شناخت بیش از پیش سایر فرهنگها نبود ؛ بلکه اثبات برتری و سروری فرهنگ متبوع و دیکته آن به عنوان یک الگو برای سایر فرهنگها بود. چنانچه سیاستمداران نیز از محصولات فکری آن محققان در مسیر اهداف استعماری خود نهایت بهره را بردند. اما از جنگ جهانی دوم به بعد ، 3 نشست بزرگ بین المللی در خصوص ادبیات تطبیقی در سالهای 1965، 1975 و 1993 برگزار شد . مقالات و دستاوردهای این 3 نشست ، اساس نظری ، زبان شناختی و روش شنانسی این دانش را پی‌ریزی کردند. از تطبیقگران شهیر معاصر باید از سوزان بسنت ، چارلز برن هایمر ، تری ایگلتون ، ماریوس فرانسوا گیار ، ایو شورل ، ادوارد سعید، فخری ابوسعود، طه ندا، گایاتری اسپیراک و ... نام برد.
مکتب فرانسوی: از اوایل قرن بیستم تا جنگ جهانی دوم ، این رشته تحت تاثیر مکاتب اثبات گرا و تجربه گرا ، مکتبی را به نام «مکتب فرانسوی» شکل داد که در آن توجه به شواهد «خواستگاههای» و «تاثیرها» ی میان فرهنگی و ما بین ملل ، بر هر دیدگاه دیگری ، ارجحیت داشت. بنابراین کار یک پژوهشگر ، یافتن سرنخهای مضامین و ایده‌های ادبی و چگونگی انتقال آنها از ملتی به ملت دیگر در گذر زمان بود.
مکتب آمریکایی : در واکنش به مکتب فرانسوی ، محققان آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم ، مکتبی را به نام مکتب « آمریکایی» بنیان گذاردند که روش آن نقد مستقیم و بی‌واسطه ادبیات ، بدون تکیه بر آثار ادبی خاص و پس زمینه تاریخی آنها ـ برخلاف مکتب فرانسوی ـ بود. اهداف این مکتب نزدیکی بیشتری با تفکرات گوته و پسنیت ( در راستای همکاریهای میان مللی) داشت و سعی آن رسیدن به «حقایق » انسانی بر اساس معماری ادبی متجلی در ادبیات انسانها در هر زمان و هر مکان بود. در آغاز ، مکتب آمریکای صرفاً به تطبيق ادبيات جهان غرب يعني اروپاي غربي و امريكاي شمالی با تکیه بر ادبیات انگلستان ، آلمان و فرانسه می‌پرداخت . گهگاه ادبیات ایتالیایی (صرفاً دانته ) و اسپانیایی (صرفاً سروانتس) نیز مد نظر بود . یکی از آثار ناب متعلق به مکتب آمریکایی ، کتاب میمسیس ، اثر اریش اولر باخ است که گنجینه‌ای از روشهای واقعگرا برروی متونی با سابقه چند هزار ساله محسوب می‌شود . رویکرد مکتب آمریکایی ، همزیستی و همراهی زیادی با مطالعات فرهنگی صورت گرفته طی دهه‌های 70 و 80 م داشت . این حوزه امروز متحول شده، به طوری که تطبیقگران در کنار ادبیات غرب ، به ادبیات چینی ، هندی ، عربی ، فارسی و ... نیز می‌پردازند . تلاشهای اخیر ، رویکرد نگاه مجدد به جنبه های قومی و فرهنگی ادبیات است که پیشتاز آن را باید گایاتری اسپیراک و کتابش با عنوان مرگ انضباط (2004) دانست. او رویکرد میان فرهنگی را بدون در نظر گرفتن هر گونه مرزبندی قومی و ملی ، توصیه می‌کند.
***
جناب آقای دکتر ساجدی، تاریخچه ادبیات تطبیقی در ایران و میزان شناخت مخاطب ایرانی از این دانش چیست؟
ادبیات تطبیقی با عنوان «ادبیات مقایسه ای یا سنجش» سالها توسط دکتر فاطمه سیاح ـ صاحب کرسی این رشته ـ در دانشگاه تهران تدریس می‌شد. ایشان تحصیلکرده روسیه بودند و به زبانهای فرانسوی ، آلمانی و روسی تسلط کامل داشتند . بنابراین یکی از ویژگیهای ممتاز یک تطبیقگر ، یعنی تسلط بر چند زبان را دارا بودند، اما متاسفانه به سبب فوت زود هنگام درجوانی ، آثار زیادی از خود برجای نگذاشتند. آشنایی مخاطب ایرانی با این دانش ، رسماً از سال 1951 پس از ترجمه کتاب معروف ماریوس فرانسوا گیار توسط جمشید بهنام شروع شد و همزمان نوشته‌های پل وان تیگم مورد استفاده محققان ایرانی قرار گرفت . این درس کم کم وارد دروس «ادبیات بیگانه » و «ادبیات فارسی» در دانشگاهها شد و از آن زمان (1951) تا کنون، آنچه در ایران تحت عنوان ادبیات تطبیقی مطرح است، دیدگاه مکتب فرانسه ، به خصوص آن چیزی است که از آن با عنوان «تاثیر و تاثر» نام برده می‌شود. این دیدگاه رودروی مکتب آمریکایی است.
فعالیت محققان ایرانی در زمینه ادبیات تطبیقی و شناساندن جایگاه ادبیات فارسی در جهان چگونه بوده است؟
دکتر عبدالحسین زرین کوب سالها به موضوع ادبیات تطبیقی پرداختند و در مطالعات خود هرگز تئوری را مد نظر نداشتند بلکه صرفاً به خود ادبیات تطبیقی (تاثیر و تاثر) توجه نشان دادند . دکتر جواد حدیدی نیز در اثر معروف خود ، از سعدی تا آراگون، تاثیر ادبیات فارسی بر ادبیات فرانسه را مورد مداقه قرار دادند. هرچند در این اواخر با ارائه چند مقاله قوی در مجله لقمان این تاثیر را نه از قرن هفده ، بلکه از قرن هجده (رنسانس ) دانسته است . اثر دیگری نیز در باب نظریه ادبیات با ترجمه ضیاء موحد منتشر شد که کمتر از یک صفحه در آن به ادبیات تطبیقی اختصاص دارد که ایوشورل مطالب آن را در همین کتاب رد کرده است . امروز در دانشگاههای ایران چند واحد در هر گروه علوم انسانی مرتبط با ادبیات به ادبیات تطبیقی اختصاص یافته که متاسفانه صرفاً به منابع در دسترس و موجود اکتفا می‌شود . ترجمه منابع جدید به خصوص منابع تئوریک از زبانهای آلمانی، انگلیسی ، اسپانیایی ، ایتالیایی ، روسی و فرانسوی ضروری است.
پس یکی از انگیزه های شما در ترجمه این کتاب معرفی نظریات جدید مکتب فرانسوی بوده است؟
تحول در ادبیات تطبیقی توسط مکاتب آلمانی و فرانسوی صورت گرفته و به پیش می رود . متاسفانه از مکتب آلمانی اطلاع چندانی نداریم. بزرگان این مکتب گرایشهایی را ابداع کرده‌اند که هنوز از آنها بی خبریم. هنوز کتابی در زمینه ادبیات تطبیقی از آلمانی به فارسی ترجمه نشده است. قوی ترین تحولات تئوریک در آلمان از منظر تصویر شناسی ، پذیرش و استقبال از نویسنده در سایر کشورها، و بررسی منابع کتاب نویسنده، بوده است. ما در ایران در خصوص ادبیات تطبیقی هیچگونه نظریه پردازی نکرده‌ایم.
ظرفیت های لازم برای چنین پردازشهایی کجاست؟
متاسفانه هنوز در آغاز راهیم . یکی از موفق‌ترین کشورهای آسیایی در این زمینه ژاپن است و آن نیز به خاطر اهمیتی است که برای مطالعات ترجمه و نیز ترجمه آثار اروپایی و آمریکایی قائل بوده تا بدین وسیله ظرفیتهای لازم را برای محققان بومی فراهم سازد . برخی محققان عرب نيز كارهايي كرده‌اند كه اصلاًجنبه تئوريك ندارد.محققان ما می‌باید ارزشهای ادبیات فارسی را با سنجش آن در کنار ادبیات سایر کشورهای دنیا مشخص کنند و با اثبات جایگاه واقعی آن ، تعریف صحیحی از آن ارائه نمایند. یکی از خصایص برجسته ادبیات تطبیقی برخورد با تهاجم فرهنگی است.
و کلام آخر در خصوص ترجمه کتاب ادبیات تطبیقی ایوشورل؟
کتاب حاضر، گامی است در راه شناساندن ادبیات تطبیقی از منظر فرانسویان و یادآوری می‌کنم که این کتاب از منابع اصلی دروس دانشگاهی در فرانسه است که در ایران نیز به عنوان منبع درسی دانشجویان ارائه می‌شود.