مثل مورچه اي...

 نمي دانم

اين ماه

 از جان من چه مي خواهد

هر شب، مرا

به خيابان ها مي كشاند و

آواره مي كند

مرا مي كشاند كنار دريا

كنار دلهره و تاريكي

كنار تنهايي شهر

و ساز دهني به دستم مي دهد

هر شب گم مي شوم

در شب

مثل مورچه اي در جنگل