بومی کردن علوم انسانی(3)
سخن بر سر بومی سازی علوم انسانی بود. در گفتارهای پیشین بقدر مقدور دربارۀ مفهوم علوم انسانی سخن گفتیم و یاد آور شدیم که این شاخه از معارف بشری در بستر جهان نوین شکل گرفته است و شانی همچون دیگر دانشهای نوین اعم از علوم پایه و تجربی دارد و حتی شاید منشاء تحولات بنیادین در آن دانش ها شده است و از این نظر بر دیگر علوم شرف و برتری دارد.
اینک وقت آن است که به تحلیل مفهوم «بومی سازی» علوم بپردازیم. اگر «بوم» را به معنی جغرافیا و اقلیم بگیریم شیوۀ بحث به گونه ای خواهد بود و اگرمعنای مراد مدافعان نظریه بومی سازی علوم انسانی را در ایران امروز، اراده کنیم که همانا «اسلامی کردن» است، روش بحث به صورتی دیگر خواهد بود.
الف: معنای عام بومی سازی
در این مقام بر آنم که بجای مباحث پیچیدۀ نظری در این باره این پرسش را در میان آورم که یک ذهن متوسط، از تعبیر شیمی بومی، فیزیک استرالیایی ویا طب آلمانی چه در می یابد؟ حتی یک ذهن مجرب و کار آزموده در برابر این سوال که قوانین ترمودینامیک در روسیه چگونه عمل می کنند، چه پاسخی دارد؟ شما اگر درک دستی از دستکم صورت این مسایل داشته باشید می توانید امیدوار باشید که به مفهوم صحیح علم بومی نزدیک می شوید؛ ولی به گمان من از هرکسی چنین سوالاتی بشود، تنها لبخندی از سر تمسخر، و یا حداقل از سر تعجب دریافت خواهد کرد. به دیگر سخن بر همگان روشن است که قانون های فیزیک مکانیک یا اپتیک در ایلات متحده همان اعتبار تجربی را دارند که در بورکینافاسو. آب نیز در شرایط متعارفی، هم در ایران در دمای صفر منجمد می شود و هم در سیبری و گرینلند. بنابر این به نحوی پیشینی همه می دانند که علوم جدیده مرز جغرافیایی نمی شناسند و به تعبیری وحشی هستند. حتی ممکن است کشفی طبی در برزیل اتفاق بیفتد اما در امریکا بسط و گسترش یابد و در پاکستان ابطال شود!
حال که درمورد علوم پایه و تجربی چنین است، چرا دربارۀ علوم انسانی نباشد؟ مگر نگفتیم که علوم انسانی نیز همچون دیگر شاخه های دانش بشری است؟ چگونه است که ما ریاضیات اروپایی نداریم ولی حقوق و روانشناسی آسیایی داریم؟ بگذریم از علوم قدیمه ای مثل طب چینی و امثالهم که در علم بودنشان تردیدی جدی وجود دارد و از بحث ما نیز خارج است.
بنا بر، این مبنای بسیار روشن، نمی توان از علوم انسانی بومی سخن گفت بی آن که قدری از علمی بودن آنها کاسته شود. علوم انسانی نیز قواعد و قوانینی دارند که در هر اقلیمی صادقند. مثلا قانون «عرضه و تقاضا» ی علم اقتصاد در مکه نیز کارگر است و در لس آنجلس هم! و قس علیهذا....