شنبه دوازده تیرماه 1389/ 20 رجب 1431/ سوم جولای 2010(ادامه)

تمام بعد از ظهر را در اتاقم به خواب و مطالعه و نوشتن گذراندم. نزدیک غروب برای نماز مغرب رفتم به مسجدالنبی(ص). عرب ها خیلی به نماز اهمیت می دهند. بمحض این که صدای اذان بلند می شود، کسب و کار و مغازه هایشان را رها می کنند و به مسجد می روند و یا در همان پیاده رو و خیابان، نماز می خوانند. در مسجد النبی، صف های مرتب و تلاوت صحیح و زیبای اذکار نماز توسط امام جماعت و بوی خوش و سکوت کامل، ابهت خاصی به نماز جماعت می دهد. بعد از فراغت از نماز، معمولا در همه جای مسجد پیامبر اکرم، جرگه های چند نفره ای می بینی که به قرآن خواندن مشغولند.زیباترین صحنه برای من، قرآن خوانی کودکان و نوجوان ها بود تحت نظارت یک بزرگتر. همانجا با خودم گفتم کاش جوان های ما هم همینقدر به قرآن اهتمام داشتند. به این فکر می کردم که حتی دانشجوهای سطوح عالی ما نیز از درست خوانی قرآن ناتوانند! یادم آمد که اوایل پیروزی انقلاب در مساجد آن زمان و از جمله محل ما هم، چنین صحنه هایی یافت می شد و خود من عربی و قرآن را در اوقات پس از نماز مغرب و عشا و در مسجد یاد گرفتم. یادش بخیر! بگذریم؛ خلاصه اینکه در عربستان، ظواهر شریعت پیامبر بخوبی حفظ شده است و می شود.... من هم نشستم همانجا و قرآن خواندم؛ البته بخشی از حواسم هم به دو جوان عربی بود که کنار من نشسته بودند و حرف می زدند. استراق سمع کردم؛ دیدم بحثشان درباره یکی از آیات قرآن است. خیلی جدی باهم جر و بحث می کردند. انگار سر موضوعی تعیین کننده و سرنوشت ساز مجادله می کنند. یادم آمد که در دوران کودکی که مداومت به نماز جماعت در مسجد جامع تبریز داشتم، همیشه اخبار آخرین تحولات بازار و یا حرفهای غیر مربوط دیگر را در مسجد و از زبان نمازگزاران می شنیدم. حتی دینداران سنتی ما نیز در مسجدها حرفی از آخرت و معارف دین نمی زدند. شاید این عرب ها آنقدر سیرند که به مسائل دنیوی کاری ندارند؛ نمی دانم الله اعلم! به هرحال کمی غصه خوردم و بلند شدم تا به زیارت روضه نبوی بروم. تشنه بودم؛ در کنار ستون های مسجدالنبی، کلمن های آب با لیوان های یکبار مصرف پلاستیکی چیده اند. روی این کلمن ها نوشته «سقیا زمزم»؛ یعنی آب زمزم است؟ صبح که مسجد می آمدم دیده بودم که کامیون هایی این کلمن ها را، لابد از مکه، می آوردند. قدری از آن آب چشیدم؛ شیرین بود مثل آب معدنی خودمان. پس نباید از چاه زمزم باشد چون بنا بر نقل همه جهانگردان و سفرنامه نویسان، آب زمزم تلخ و شور بوده است. خودم هم بیست و چند سال پیش از دست حاجیه خانم تازه از حج برگشته ای آب زمزم خورده بودم که بسیار شور بود. این اواخر هم در کتابی می خواندم که به علت برداشت بیش از اندازه از چاه زمزم، از منابع دیگری، آب به این چاه تزریق می شود. شاید همین کلمن ها را در مکه و از همان آب ها پرکرده باشند؛ خدا می داند! به راهم ادامه دادم؛ این بار به قصد گردش علمی و تحقیق و تفحص در مسجد النبی قدم می زدم. می خواستم آنچه را در متون دست اول تاریخی خوانده بودم به محک تجربه عینی بزنم. در جستجوی حد و حدود اولیه مسجد پیامبر(ص) و خانه اش که دیوار به دیوار بود و در کنارش هم بقولی کلبه زهرای اطهر(س) قرار داشته است؛ باب جبرئیل! بنابر تمامی روایات و گزارش های تاریخی، رسول گرامی اسلام(ص) در خانه اش دفن شده است. پس این روضه و ضریح علامت خوبی است برای تعیین حدود خانه محقر حبیب خدا(ص) و مسجد او. خوشبختانه محل مسجد اولیه را با خطوطی مشخص و کاشی های متفاوت، متمایز کرده اند. اما خانه جگر گوشه محمد(ص) کجاست؟ باید همین اطراف باشد. من بر خلاف بسیاری، با استناد به متون تاریخی و تحلیل خاصی که از رفتار علی(ع) در آن زمان دارم، بر این باورم که صدیقه طاهره(س) نه در بقیع، که در خانه خود دفن شده است. پس روضۀ او نیز همین اطراف است؛ شاید همینجا، کنار باب جبرئیل و یا نزدیک همین منبر. نمی دانم، خدا می داند. گلی گم کرده ام می جویم او را....