روز فاجعه هشتم آبان بود اما چون امسال خانم اشراقی، همسر قیصر رفته بود گتوند سر خاک شریک زندگیش؛ سومین سالگرد را در خانه شاعران شب جمعه این هفته گرفتند. خیلی ها آمده بودند؛ از شعرا و هنرمندان و نوازندگان و ... از دانشگاهی ها من بودم و دکتر ها مسعود جعفری و شادروی منش و فلاح و حمیدرضا توکلی. مظاهر مصفا را نمی دانم در شمار شاعران بیاورم یا دانشگاهیان اما به هر حال او هم آمد با آن حال زار و نزارش سر پیری! اما خودش ترجیح داد پیش مصطفی رحماندوست و عبدالملکیان و سهیل محمودی بنشیند. ساعد باقری هم برنامه را اجرا می کرد. یکی هم آمد و با نی همنوا شد و آواز خواند از شعر های قیصر. آخرش هم ترانۀ  کاروان  مرحوم بنان را خواند و حسابی اشکمان را در آورد. (تنها رفتی، تنها ماندم)

   من این جور جا ها نمی روم اما برای قیصر بیش از اینها باید هزینه کرد. همه اش به این فکر می کردم که کاش بیشتر می ماند و بیشتر ما را سیراب می کرد. چند روز قبل از فوتش بود که در تلویزیون بمناسبت هفته دفاع مقدس از او یاد کردم و آرزوی سلامتش؛ اما مثل خیلی از دعاهای دیگر زندگیم مستجاب نشد که نشد. حالا او رفته و ما مانده ایم و یادش.

روحش شاد