نخستین بار نام مرتضی مطهری را روی جلد کتابی جیبی با عنوان «داستان راستان» دیدم؛ سال 1358 که تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته بودم. نمی دانم چرا از این که یک روحانی، داستان نویس شده است تعجب نکردم! این کتاب را که برگرفته از روایاتِ عمدتاً مربوط به صدر اسلام بود، بارها و بارها خوانده و به همسالان خود سفارش می کردم. چهره او را نیز در فروردین یا اردیبهشت همان سال در تلویزیون دیدم. در گفتگویی که با فرخ نگهدار و دکتر عبدالکریم سروش، پیرامون انقلاب اسلامی داشت که آن اولی از چریکهای فدایی خلق بود و دومی از روشنفکران مسلمان و انقلابی تازه از فرنگ برگشته. این گفتگوها مثل بیشتر سخنرانی های ایشان بعدها شکل کتاب به خود گرفت. اما اولین کتاب جدی که از مطهری خواندم «روابط متقابل اسلام و ایران» بود که ظاهراً در پاسخ به کتاب «دو قرن سکوت» مرحوم زرین کوب نوشته شده بود. «عدل الهی»، «مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی»، «علل گرایش به مادیگری»، «فلسفه اخلاق»، «فلسفه تاریخ» و حواشی ایشان بر کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» در دوره راهنمایی و دبیرستان به همراه کتابها و نوارهای دکتر شریعتی، یار غار و رفیق گرمابه و گلستان ما بود. آن زمان، هیچ نمایشگاه کتابی خالی از مجموعه آثار مطهری نبود و گویی هر کسی کوچکترین تعلق خاطری به مکتب و ایدئولوژی اسلام انقلابی، با قرائت ایرانی آن داشت، می بایست آثار مطهری را بخواند و خوانده باشد. من هم که دلی در گرو ادبیات داشتم چهار سخنرانی او را درباره حافظ که گویا پاسخی بود به شاملو، به صورت نوار کاست تهیه کرده بودم و مکرر گوش می کردم. البته نوارهای شریعتی بویژه «حسین وارث آدم» او را نیز می توانید بر این ها بیفزایید. سخنرانی های آیت الله جوادی آملی و دکتر سروش هم که مدام از رادیو پخش می شد و قبل از برنامه زیبای «شب بخیر کوچولو» به آنها گوش می کردیم.

اینها همه را گفتم تا خواننده های جوان بدانند که استاد شهید مرتضی مطهری، بر چند نسل از جوانان ایرانی تأثیرگذار بوده است. آن متفکر ارجمند، عالی ترین مدارج تحصیلی سنتی را در حوزه علمیه قم زیر نظر بزرگانی چون آیت الله العظمی بروجردی، علامه طباطبایی و امام خمینی (رحمه الله علیهم) طی کرده بود اما بازی روزگار او را در دهه سی شمسی به تهران، و البته نه مساجد و تکایا و حوزه های علمیه آن، بلکه به دانشگاهش کشاند؛ دانشکده معقول و منقول یا همان الهیات که مکلاهایی چون فروزانفر و همایی و معممینی چون مرحوم عصّار و بعدها مفتح در آنجا درس داده بودند.

اما نقطه عطف زندگی علمی و فعالیت اجتماعی مطهری، همکاری او با حسینیه ارشاد است. جایی که هزاران نفر از مشتاقان معارف اسلامی هر هفته و هر روز به آنجا هجوم می آوردند. سخنرانی های دکتر شریعتی و استاد مطهری جذاب ترین بخش فعالیتهای این مرکز بود. برخی تحلیل گران بر این باورند که انقلاب اسلامی ایران بشدت وامدار فعالیت های حسینیه است چراکه جوانان انقلابی در آنجا تغذیه فکری می شدند. البته اوایل دهه پنجاه شمسی، مطهری از مجموعه حسینیه جدا شد و بعدها انتشار نامه شگفت انگیز او به امام درباره مرحوم شریعتی، بدبینی شدید ایشان را نسبت به دکتر بر آفتاب افکند و ابعاد دیگری از این جدایی را برملا ساخت.

درباره نقش سیاسی، اجتماعی مرحوم مطهری، اهل فن باید سخن بگویند و در این مقام، مجال آن نیست. سخن من درباره بعد علمی، فرهنگی حیات طیبه ایشان است. و آن این که برخی عوامل در سه دهه گذشته باعث شده است که آراء و افکار کلامی و فلسفی ایشان مورد بررسی جدی قرار نگیرد؛ بیشتر تکریم و تجلیل بوده است تا نقد و تحلیل. اما نقد مطهری مقدماتی لازم دارد که فهرست وار به آنها اشاره می کنم:

اول: قول مشهور آن است که مطهری ایدئولوگ انقلاب اسلامی ایران و آرای او مبنای فکری آن است. فارغ از میزان صحت و سقم این مدعا باید گفت که همین امر باعث می شود که نقد مطهری، به نوعی نقد انقلاب اسلامی تلقی شده، در نتیجه کمتر کسی به این امر مهم رغبت کند. اصولاً الصاق شخصیت وی به یک پدیده سیاسی، اجتماعی، در نهایت به نفع او نبوده و نیست و در حقیقت ظلمی است آشکار در حق شخصیت علمی، فلسفی و کلامی او.

دوم: بیش از سه دهه است که افکار و آثار استاد مطهری از راه کتب درسی مدارس و دانشگاه ها وارد ذهنیت چند نسل از تحصیل کردگان این مرز و بوم گردیده و در مواردی همچون اصول مسلم و بدیهی انگاشته شده است. طبیعی است که مهری که به روزگاران بر دل نشسته باشد به آسانی از دل بیرون نمی رود پس مجاهدت و حوصله زیادی لازم است که فارغ از حواشی به نقد مطهری پرداخته شود.

سوم: برای نقد استاد مطهری لازم است که ابتدا قالبی برای شخصیت علمی او تعریف شود. چراکه تعیین و تحدید این امر باعث می شود که سطح انتظارات از او، منطقی تر و واقع بینانه تر شود. در توضیح این مطلب باید گفت که مرحوم مطهری یک روحانی سنتی فاضل و باهوش بود که اطلاعات کلامی و فلسفی او بر دیگر معلوماتش می چربید. همچنین برخلاف بیشتر علمای سنتی، فردی خوش بیان و خوش قلم بود. بر اینها اضافه کنید فارسی نویسی اش را که چندان بین روحانیانِ برجسته مرسوم نبود و احیانا دون شان. ورود او به دانشگاه و بعدها حسینیه ارشاد نیز فرصتی برای او فراهم کرد که دیگر روحانیان از آن محروم بودند. هم صحبتی با نسل جوان و مشتاق از سویی و همنشینی با استادان متجدد از سوی دیگر، نوعی روشن اندیشی در او ایجاد کرد که موجب امتیازش بر هم کسوتانش شد. به هر حال نشست و برخاست با امثال شایگان و هانری کربن نمی توانست در ذهن و زبان او تأثیرگذار نباشد. عمده شهرت مطهری هم به سبب همین فضیلت های کمیاب بود و نه به خاطر دلایل صرفاً علمی.

به هر روی اگر مطهری مورد اقبال نسل جوان واقع شد و کتابهایش پرخواننده و پرتیراژ، دلیلی نداشت جز آن که در اثر مراوده با آنان در دانشگاه و حسینیه ارشاد، زبانشان را آموخته بود و اصولاً مسائل فلسفی و کلامی اش را از دل پرسش های همانان برمی گرفت. مسأله هایی که مطهری طرح می کرد درحقیقت مسأله مخاطبانش بود نه صرفاً مسأله شخصی وی. بنابراین باید گفت که مطهری یک متکلم و دین پژوه خوش بیان در مقیاس های حوزوی بود نه فیلسوفی مجدد و مؤسس. صبغه شارح بودن وی حتی کمرنگ تر از استادش مرحوم علامه طباطبایی بود. یعنی نباید مطهری را حتی در ردیف فلسفه دانان و حاشیه نویسان و شارحانی چون ملاهادی سبزواری و ملاعلی مدرس زنوزی و ملارجبعلی تبریزی و.. قرار داد.

استاد مطهری تعریف جدیدی از روحانی بودن ارائه کرد که پیشتر مصداقی نداشت. او فلسفه و کلام اسلامی را در خدمت مسایل مبتلابه جامعه قرار داده بود و در این راه توفیق فراوانی هم به دست آورده بود.

خدایش رحمت کناد